36

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

گفتم شايد هنوز براي كارهايي دير نشده باشد، انگار زمان مرگم را گفته باشند با پاي ورم كرده و لنگان لنگان خسته از تمام روزي كه گذشت رفتم و آن پسري كه تعيين سطح كلاس هاي آيلتس را ميكردم مدام گفت پرنسس، بيوتي، آخر هم به فارسي گفت چرا من تو را زودتر نديدم؟ فكر ميكردم در اين مواقع دست و پايم را گم كنم، اينطور نشد، گوشهام ميشنيدند اما همه ي اينها يك صحنه ي تكراري براي هر زبان آموز بود كه از جلوي چشمم ميگذشت. بعد انگار رقته ام مصاحبه ي كاري بابت وقتش تشكر كردم، نخنديدم حتي، دستپاچه شده بود انگار كه همه در برابر اين اخلاقش زانو زده بودند و يكي آمده بود كه همه ي آن شور و هيجان مشتري پسندش را سركوب كند. توي راه از پا درد و خستگي چرت ميزدم و ميپريدم، خورشيد آن دورترها داشت ناپديد ميشد، برج ميلاد يك تكه فلز و خرت و پرت هاي ديگر بود كه از همه بيشتر خودنمايي ميكرد، از خاطرم گذشت شايد اگر گذشته ها بود هيجاني زير پوستم ميدويد، حس خوب حتي به دروغِ ديده شدن. ساعت كلاس ها طوري بود كه ثبت نام نكردم، به پول ته كشيده ي كارتم فكر كردم، انگار براي اين هم دير شده بود، حيف.

از یادداشت های خانم پاپن هایم...
ما را در سایت از یادداشت های خانم پاپن هایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : papenhaymo بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 20:05