327

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دیروز از وقتی رسیدم خانه خوابیدم! روی مبل، بعد بیدار شدم، سیگار کشیدم، یک لیوان شیرکاکائو خوردم، قسمت آخر فصل یک سوپرانوز را در خواب و بیداری دیدم و رفتم در تختم دوباره خوابیدم! صبح هم خواب ماندم. به مامان زنگ زدم. هر روز سراغ پول را ازم میگیرد. میخواهد ببیند چه بلایی سرش آورده ام. دیگر امروز طاقت نیاورد، گفت نظرت چیست همه ش را یک کاسه کنیم باهاش ماشین بخرم؟ گفتم باشد. چون ذهنش همیشه درگیر است که فقط خودش میتواند پول نگه دارد یا بهترش کند. حوصله کلنجار رفتن ندارم، تقریبا حوصله هیچ چیز را ندارم. باز خوب است او شوق یک چیزی را دلش زنده نگه داشته که برایش تلاش کند.

از یادداشت های خانم پاپن هایم...
ما را در سایت از یادداشت های خانم پاپن هایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : papenhaymo بازدید : 7 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 16:40