324

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

باید امروز را می ماندم خانه، دیشب برف میبارید و ماشین گیرمان نمی آمد، همکارم ما را تا جایی نزدیکی های خانه رساند، از انجا ماشین گرفتیم، نزدیکی های هشت شب رسیدم، سرما رفته بود توی جانم، زیادی در خیابان منتظر ماندیم تا یکی قبول کند. حالم خوب نشده دوباره بدتر شد. صبح دیگر نمیتوانستم از جایم بلند شوم، با این حالا این اخر سالی آنقدر کار ریخته روی سرمان که هر جور شده باید بیاییم سركار. توی راه با مادرم صحبت کردم، داشت ورزش میکرد، در مورد دایی ام که گردنش مشکل پیدا کرده حرف زدیم، درمورد خاله اینا که دارند شکاف اتاق آخری خانه شان را درست میکنند و بخاطر ساختمان بغلی درست شده در مورد کتابخانه شان حرف زديم كه كتاب ها ارزشمندند! سرکار هم من قهوه درست کردم، یکی از بچه ها نان تست و کره بادام زمینی سه تایی صبحانه خوردیم. وقت هایی که حالم بد است باید خودم را بیشتر قاطی کارها و حرفهای روزمره کنم. این یک اصل است. باید بیشتر مهربان باشم. باید بیشتر صبور بمانم.

دیشب سطل آشغال جدید برای خانه ام رسید، جا اسکاچی هم سفارش داده ام با جا قاشق چنگالی. تصمیم گرفته ام آنچیزهایی که نیاز است را انجام بدهم، شاید این نتیجه ی لعنتی هیچ وقت نیاید یا اگر بیاید آن چیزی نباشد که من فکر میکنم! میخواهم خرید کنم. احوالاتم و رنگ زندگی ام را تغییر بدهم. دلم میخواهد مامان را ببرم مسافرت. دلم میخواهد بوي زندگي بپاشم توي روزهام.

از یادداشت های خانم پاپن هایم...
ما را در سایت از یادداشت های خانم پاپن هایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : papenhaymo بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 15:02