202

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

به شیما میگویم دلم برای خودم تنگ شده، چند روز است به این فکر میکنم که دو سال است هیچ اهنگی به پلی لیستم اضافه نشده، هیچ چیز جدید نیست و  ارتباط با خودم را گم کرده ام، کودک درونم غیبش زده، چشمه ی خلاقیت و جادو یا از کار افتاده یا فقط خیال میکردم که هست، نگاه میکنم میبینم حتی آهنگ ها، بو ها ، رنگ هایی که قسمتی از من را تشکیل میداده اند را یادم نمی آید، یعنی اگر میخواستم خودم را بشناسم رجوع می کردم به پیدا کردن همین نقاط آشنا و اخت و عجین شده با روزها و حال و هوای زندگیم، نقاطی که بلدمشان و بلدم هستند و آنقدر بوده اند که بهشان عادت کرده ام، من حتی همین نشانه های کوتاه و کوچک اما کدگذاری شده و قابل شناسایی را دیگر یادم نمی آید، نمی شناسم، نمیبینم. من یادم نمی آید آخرین بار چه شکلی بودم، دنیایم چه رنگی بود، چه بوهایی من را آرام میکرد ... راستی راستی من کجا هستم؟ من کجا رفته ام؟ کجایم؟ کی ام؟

شیما چایش را هورت می کشد، عینکش را صاف میکند می گوید عقیده دارد همه ی اینها یک سیستم دفاعی است و بخاطر شرایط سخت پدید آمده، ادامه میدهد که سیستم دفاعی ما را به سطح می آورد همه ی درونیاتمان را میخواباند تا آسیب نبینند و وقتی شرایط برایشان مساعد شد بیدار می شوند و جنب و جوش خودشان را از سر میگیرند. راستش من هیچ دیدی نسبت به این نوع طرز فکر ندارم و نمی دانم که آیا واقعا خودم را از دست داده ام یا به خواب رفته ام و هیچ ایده ای هم ندارم که باید خوشحال باشم که کمتر آسیب میبینم یا ناراحت باشم از  دست دادنم باشم. اما امیدوارم دوباره به خودم برگردم.

از یادداشت های خانم پاپن هایم...
ما را در سایت از یادداشت های خانم پاپن هایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : papenhaymo بازدید : 150 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 14:23