265

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

چطور شرح حالم را بنویسم؟ اوضاع خوبی ندارم. اول که مادرم مریض است. به هر طریقی بود بلیط گیر آوردم رفتم شهرمان. یک هفته ای آنجا بودم. کمک چندانی نتوانستم بکنم. پدرم هم حال بهتری نداشت. شبیه هیچ چیز نبودیم. من بخاطر شرایطی که در آن گیر افتاده ام عصبی و کج خلق ار صبح تا شب مثل سگ هار به همه می پریدم و جو را بیشتر متشنج تر از آن چیزی که بود می کردم! بعد می رفتم با حسی از عذاب وجدان زیر دوش گریه میکردم و بعد از اینکه آنجا هستم حالم بهم میخورد، قرص هام را میخوردم، دست آخر هم تصمیم گرفتم سکوت کنم و نفس های عمیق و طولانی بکشم. آمدم تهران، متوجه شدم مادرم سه دانگ خانه ام را به خاله ام بدون اطلاع فروخته! و دارم بی سر پناه می شوم. از دیشب تا الان که این را فهمیده ام یک لقمه غذا از گلویم پایین نرفته. ساوند ترک های فیلم پدرخوانده را گوش میدهم و میخواهم که به هیچ چیز فکر نکنم تا شاید آرام شوم و یک راه حل درست درمان برایش پیدا کنم که البته با توجه به اینکه نه دوست پولداری دارم، نه پس انداز به آن مقدار که بتوانم پول سه دانگ خانه را بدهم ، نه آشنایی دارم، نه خواهر و برادری دارم، نه پدر پولدار ساپورتیوی بعید میدانم بتوانم جز اینکه گریه کنم کار دیگری تا شهریور از دستم بر بیاید! هر روز اتفاقاتی میافتد که پشتم بیشتر خالی میشود و نمیدانم در این دنیا چه میخواهم. سعی میکنم قوی باشم، سعی میکنم بجنگم، اما واقعا برای چه؟ چرا باید به این همه پارگی تن داد؟ وقتی مادرم جریان را برایم توضیح داد گفتم باشد، سوالی نپرسیدم، یعنی دیگر هر چیزی برایم اضافه است، من با بند خیلین ازکی به این دنیا وصلم، خداحافظی کردم و دلم میخواهد فکر کننم این مشکل یک آدم دیگر است نه من.

از یادداشت های خانم پاپن هایم...
ما را در سایت از یادداشت های خانم پاپن هایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : papenhaymo بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 14:24