یک اهنگی دارد همینجوری درگوشم پخش میشود که برای مدیتیشن خوب است. تنها خوبی اش این است که صدای اطرافم را کمتر می شنوم. همانطور که از اطرافم دلزده ام از دوستانم و نزدیکانم هم بشدت دلزده ام. حتی آنها که بسیار دوستشان داشته ام و یا دارم همزمان که دوستشان دارم ازشان دل آزرده ام و بین حس دوست داشتن و دلزدگی گیر افتاده ام. حقارتی که آدم ها در دلم راه انداخته اند بازار شامی است که سر و ته ندارد، شب ها مینشینم در سکوت، دلم نمیخواهد با کسی حرف بزنم، از اینکه همه جا ساکت است خدا را شکر میکنم، دلم به بعد فکرکردن نمیخواهد، دلم هیچ چیز نمیخواهد، بعد قرص هام را میخورم، چراغ ها خاموش میکنم میروم زیر پتو، میخوابم. هر روز همینطور است. می گویم شاید بهتر شوم، شاید یک روز بیاید که بهتر شوم.
نمیدانم شاید یکروز آمد که بهتر شدم.
از یادداشت های خانم پاپن هایم...برچسب : نویسنده : papenhaymo بازدید : 45