صبح بیدار شدم و با مادرم صبحانه خوردیم، دیگر تمام لباس هام بنظرم کاملا تکراری می آیند، اه دلم نمی خواهد بنویسم. یعنی هیچ چیزی برای نوشتن به ذهنم نمی رسد. ذهنم فلج شده، کرخت و گیجم. فقط دلم میخواهد تمام روز در اینترنت و اینستاگرام بچرخم نه فکر کنم، نه یادبگیرم، و عملا هیچ کار مفیدی م نمی کنم. جدیدا صبح ها دیر از خواب بیدار می شوم، هر روز دیر به سر کار می رسم، حمام نمیروم، کارهای سرکارم را به زوور انجام میدهم و به معنای واقعی دهنم دارد سرویس میشود از اینکه همه چیزم این همه به همه ریخته.
از یادداشت های خانم پاپن هایم...برچسب : نویسنده : papenhaymo بازدید : 11